آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو آرامش یافته ام
که هیچ گناهی با آرامش مأنوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام
که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام
که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست
پس امانم بده
که تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم ..
پیرمرد در گذر از دشت ، آب را از عابر بشکسته پای دریغ کرد ؛
چون که بگذشت ، زیر لب به زمزمه با خود گفت :
شاید جز آن آب ، برای به خانه رسیدن ، انگیزه ی دیگری پیش چشمش نمانده باشد .